می دونی لحظه ها خوب و بد توی زندگی همه آدما زیادن. ولی شاید خاصیت آدمیزاد همینه، این که خط تلخی توی ذهنش پررنگ تر میمونه از خط شادی های ناب روی قلبش. اینه که وقتی بر میگردم و 98 رو نگاه میکنم، تلخیش، اشک رو از چشام میریزه بیرون ولی وقتی دقیق تر نگاه اش کنم؛ قبل هر تلخی، بعد هر تلخی و گاها توی هر تلخی ای، یک خوشی عمیق، یک دست آورد خاص شخصی بوده که حیف ندیده گرفتنش، حیفه که بعدا توی پرونده ی 98 خوبی ها فدای بدی ها بشن. 

اینه که تقویم 98 رو گذاشتم جلوی روم، دونه دونه نوشته های هر صفحه رو خوندم، کنارش عکس هایی که هر روز گرفتم رو هم نگاه کردم؛ خنده های "الف"، خوشی های ساده با "ز"، قدم هایی که با "دال" برداشتیم، جهادی رفتن ها با "میم"، حرف های قشنگ ِ اون یکی "میم" که حتی نشد یک بار دیگه برگردم و اسمش رو صدا کنم ولی حرفاش، خطش، جاش میمونه همیشه روی قلبم. اینا رو جمع کردم یک جا، و میدونم 98 خودش یک سال خوب از عمرم بود


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها